هاااییی =)))))))))) بالاخره امتحانات لعنت شده‌ی من تموم شد‌. اگه اشتباه نکنم امروز سه شنبه‌ست و من امتحاناتم پنجشنبه تموم شد زندگی بسیار زیباست ???? ۲ تا سریال تموم کردم و ۲ تا سریال جدید شروع کردم کخ یکیشون واقعا فوق العاده‌ست و واقعا داره بهم خوش میگذره. ولی یه سری چیزا هست که اعصابمو خورد میکنه .‌اولیش بیرون رفتن با بقیه‌ست . حوصله ندارم واقعا .‌کاش میفهمیدن که من از اون تیپا نیستم که هی برم بیرون .

امروز اومدم یه ذره با بصیرت به فرجه نگاه کردم .

یه امروز مونده . یه فردا ‌‌.

۶ جلسه مبانی ۶ جلسه بیوشیمی

هر جلسه مبانی یک ساعت و نیم طول میکشه .‌ هر جلسه بیوشیمی دو ساعت و نیم ???? بعد این فقط گوش کردن وویسه باید بشینم حفظشونم بکنم مشکل بعدی کلاس موسیقیه داره شنبه میشه و من استرسی شدم مشکل دیگه استرس خود امتحاناست اولا مبانی نخوندم . دوما اناتومی . خیلی مونده . خیلی خیلی خیلی زیاد سوما امتحان آناتومی بعد از بافته . تنها شانسی که اوردم اینه که قبل بافت امار داریم و من آمارو بلدم فقط یه دو ساعت میشینم سوال حل میکنم تموم میشه میره پی کارش ‌‌‌‌‌ بقیشو باید عین چییییی بشینم اناتومی و بافت بخونم در حد خودکشی .

مشکل بعدی امتحان تاریخ امامته روز قبل تاریخ امامت من شهریارم و دارم آناتومی ریویو میکنم تا به حال لای جزوشو باز نکردم اون روز اومدم از امام زمان شروع کنم نابود شدم نوشته بود موقعی که امام زمان به دنیا اومدن سوره ی قدر رو خوندن . بعد سجده کردن . تشهد دادن امامای قبل خودشونو تایید کردن و . اصلا از همون جمله ی به دنیا اومدن باید میشستم حفظ میکردم هیچی دیگه سرویس شدم ???????????????????????? بعد اون روزی که من شهریارم خانواده ی گرام کنسرتن ???????????????? خودشون رفتن سه تایی بلیط گرفتن منم که هویجم کلا ???????????????? 

از استرس صورتم پر جوش شده ???????????????????????????????????? از این ورژن خودم متنفرم ذهنم گند میزنه به جسمم ! وااااییی الان یادم اومد فلفلمو آب ندادم ????????‍♀️

من برم جزوه ی مبانی بنویسم شاید امشبو نخوابم .نمیدونم چیکار میخوام بکنم  

میخوام شرط بذارم برای خودم اول جزوه ی مبانیو مینویسم بعد میرم تو اینترنت یه ساعت یا شاید دو ساعت .‌ با دوستان گرام چت میکنم بعدش میرم سراغ بیوشیمی تا صبح یه چیزایی مینویسم ازش ????????‍♀️ وااااییی کی حال داره بشینه فرمول ساختاری پروتئین حفظ بکنه ???????????????? همش تقصیر این آناتومی لعنتیه .‌ وگرنه من بچه ی درس خونی بودم قبلنا ????????????????????????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️

خب دیگه میرم که به فاز بچه درس خون وارد بشم شاید حتی تو اینترنتم نرم ???????????????? 

ولی اینجا مینویسماااا فک نکنین دارم میرم ???????????? اینجا ننویسم دیوونه میشم ????????‍♀️

فعلا ❤

پ.ن : میخوام کل امروزو با البوم اخر اکسو درس بخونم . چون تنها منبع انرژی فعلیم اکسوعه ????

 


سلااااممممممم

آقا ????????????????

آقاااااا????????????????????????

بگین امروز از مامانم چیا شنیدم ????????????

مامان من  از موقعی که بازنشسته شده هر روز صبحا میره پارک ورزش میکنه . بعد کلی دوست ورزشی داره چون گروهشون ۴۰۰ نفره ????

بعد . یه روز منو نیش تو پارک بودیم بعد مامانمو دوستش رو دیدیم و اینا بعد من به دوست مامانم گفتم خیلی خوشحال شدم از دیدنتونو خیلی دوست داشتم ببینمتونو . از اینجور حرفا ‌. خدایی نسبت به حالت عادی بیشتر باهاش گرم گرفتم . چون هم مامانم خیلی تعریفشو کرده بود هم اینکه واقعا دوست داشتم ببینمش ! ????????

بعد .

فک کنم .

این رفتار من روی مامانش تاثیر گذاشته بعد این بشر یه پسر داره ????????????

فردا هم مهمونی گرفته مامان منم دعوته بعد هی میگفت بگو مهشید هم بیاد حتما بهش بگو که من بهش گفتم که بیاد ????????????????????

بعد من گفتم برو بابا و فلان . یهو مامانم زبان گشود .‌ گفت پسرش قبل کنکور من گفته اگه مهشید داروسازی قبول بشه براش یه ساختمون میگیرمو . از این جور چرت و پرتا ????????????????????

بعد . ????????????

من گفتم خب حالا بهش بگو بره برام طویله بگیره ???????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????????? یعنی خودم پاچیده بودم از خنده ????????????????????????

حالا .????????

مامانش گیر داده منم باشم

منم عمرا اگه برم مهمونی ????????????عمراهااااااا

اونقدر از پسرش بدم میاد که حد نداره . نه دیدمش تا به حال . نه باهاش حرف زدم نه هیچی به هیچی . فقط تعریفای مامانمو شنیدم . برای پیچوندن سربازیش رفته بود پیش دایی من که تو ارتشه بعد باید یه مقاله میداد به داییم تا کارشو درست بکنه آقا . این مقاله رو چنان لفتتتتتت داد من به جای اون داشتم حرص میخوردم .خودشو کشت تا مقاله رو بده خیلی بچه ی تنبلیه اصن رو مخمه

منم مهمونی نمیرم ‌ اصن دیگه پارک هم نمیرم ????????????

گفتم .????????????

که ????????????????

شما هم بدونین ????????????????????????

فعلا ????????????????????????????????????????????????????????????????????????


خدایا .

کی باورش میشه

میخوام واقعا گریه بکنم ???????????? راستش همین الان اشکم دراومد ????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️ میدونین که من فقط کافیه اراده بکنم تا گریم بگیره ????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️????????‍♀️

خب پس ادامه ی اینو با گریه مینویسم

باورم نمیشه

نمیدونم چه جوری حسمو توصیف بکنم

نمیتونم جایگاهی که الان توش هستمو باور بکنم

خیلی یهویی همه چیز تغییر مسیر داد و منو به اینجا کشوند

یادمه اولین پنجشنبه ی بعد از کنکور یکی بهم زنگ زد . و من بهش داشتم میگفتم که دارم به سال آینده فکر میکنم حتی موقع گفتن اون جمله داشتم میلرزیدم ولی سعی کردم با اقتدار این جمله رو بگم چون مامان و بابای من در سکوت و استرس داشتن بهم نگاه میکردن نمیتونستم پشت کنکور موندنمو برای سال چهارم مستقیم تو چشمشون بگم . چون روم نمیشد روم نیمشد دوباره نا امیدشون کنم و بگم اصلا انتخاب رشته نمیکنم

اون جمله رو گفتم و دیگه تو چشماشون نگاه نکردم و کل هواسمو دادم به اون شخصی که داشت تلفنی حالمو میپرسید .‌‌.‌.

هفته ی بعدش که نیش و فاطمه رو دیدم یهویی نیش بهم درباره ی پیشنهاد کار کره ای گفت . و من شهاب رو دیدم صحبتامون با شهاب باعث شد ذهنم بره یه جای دیگه . باعث شد یه لحظه برم سه ماه بعد و خودمو دانشجو تصور بکنم این فکر خیلی چیزارو تغییر داد . برای بار ده هزارم به ویولنم فک کردم . به زندگی ای که همیشه ارزشو داشتم به علایق واقعیم و خصوصیات اخلاقیم به کل زندگیم فکر کردم همه چیز داشت ارزش خودشو از دست میداد همه چیز داشت جاش عوض میشد . نمیدونستم به اینده ای که قراره باید فکر کنم یا گذشته ترین گذشته هام ! نمیدونستم به هدفم فکر کنم یا قلبم یا خانواده یا حتی خودم . همه چیز خیلی پیچیده و سخت شده بود

تا اینکه من بالاخره رتبمو دیدم . و بعد از کلی تحقیق انتخاب رشته کردم هیچوقت فکر نمیکردم برم دانشگاه آزاد . اونم من  

الان؟ 

از همه چیز راضیم حتی از دو ساعت در روز ایستادن تو اتوبوس بار ها شده تو اتوبوس مثل دیوونه ها بیرونو نگاه بکنم و بگم خدایا شکرت یادمه تو دوران پشت کنکور آرزوم این بود که هر جا قبول شدم راهش یه جوری باشه که من انرژی مصرف بکنم !!!!! چون اینجوری هر روز یه جورایی ورزش هم انجام میدادم و من وقتی هر روز کار بدنی انجام بدم دیگه چاق نمیشم ???????????? نیازی به کلاس ورزش هم ندارم ???????????????? الان دارم با گریه میخندم ???????? خدا حتی حواسش به اینم بوده  

میدونین باحالیش چیه ؟ هر چیزی که تصورشو میکردم اتفاق افتاده داره اتفاق میوفته من دارم تک تک خیالاتمو زندگی میکنم . سر امتحان بافت داشتم دیوونه میشدم . یهو به خودم اومدم دیدم من الان دارم زیر میکروسکوپ تشخیص میدم چی میبینم چیزی که حتی تو بچگی هم بهش فکر میکردم یهو دیدم مهشید چی شد واقعی شد چی شد همه چیز در رشته ای که هیچوقت بهش فکر نمیکردی واقعی شد  

چند ترم دیگه هم میبینم دارم بخیه میزنم ???? یادتونه دو ماه مونده کنکور چیکار کردم ؟؟؟ اونقدر بی انگیزه شده بودم که رفتم بخیه زدن یاد گرفتم . هر چند تا تست که میزدم میرفتم عروسک خرسمو بخیه میزدم که بتونم ادامه بدم  . اونم با چی . با دم باریک جعبه ابزار ???????????????? شاید ببینم چند ترم دیگه دارم روی یه موجود زنده بخیه میزنم قطعا اونجا دارم میخندم و تو دلم گریه میکنم  

همه چیز با جزییات فراوان داره به واقعیت میپیونده و من شکر گزار تک تکشون هستم خود خدا میدونه همش یهویی یه پاز میزنم و بهش میگم منو میبینی که نه ؟ 

خدایا نمیدونم چه جوری اینو جبران بکنم یا شاید قبلا با سه بار کنکور دادن جبرانش کرده باشم نمیدونم ‌‌ به خاطر همین همیشه راه سختو انتخاب میکنم چون آخر راه سخت قطعا معرکه خواهد بود .

خدایا مرسی که به تمام جزییات توجه کردی مرسی که تمام تصورات منو بررسی کردی . نمیتونم به زبون بیارمشون . چون نوشتن تک تکشون باعث میشه گدیم خیلی طولانی تر بشه .

زیباترینش ؟ موسیقی چیزی که باعث شد من این سه سالو تحمل کنم موسیقی بود قطعا قدر فرصتی که الان در اختیارم گذاشتیو میدونم . من قطعا اون کاری که بهت قولشو دادم انجام میدم همونی که وقتی ۹ سالم بود تو فکرم بود برآورده کردن این رویام دیوانه کننده ترین کاریه که قراره بکنم اگه تو اون سه سال موسیقی نبود من نمیتونستم هیچیو تحمل بکنم موسیقی . و رادیو کره ای تک تک لحظاتی که فیزیک حل میکردم و رادیو گوش میدادمو یادمه تک تکشو یادمه مخصوصا تو عیدا اینکار خیلی حال میداد یه نور غیر مستقیم باد بهاری ریاضی و فیزیک و . رادیو دی جی کیم جونگ هیون ???? م بود . کاش تو رشتم یه ذره ریاضی و فیزیک جای بیشتری داشت تو این یه ترم چند بار به سرم زد برم مشتق حل بکنم یا دینامیک و اینه عدسی .‌ جالب اینجاست که همشو یادمه ‌ با برگشت ویولن به زندگیم درسته که همه چیز خیلی سخت تر شده ولی این همون چیزی بود که من دنبالش بودم قول میدم کمتر غر بزنم بیشتر به هدفم فکر بکنم ادامه بدم ‌

دوستای جدیدم چقدر من از بی دوستی اینجا نالیدم ???????????? الان دوستای جدید پیدا کردم چیزای جدید تجربه میکنم قدر دان تک تک اون لحظاتم . هنوزم باورم نمیشه هنوز دو هزاریم نیوفتاده که کجام و  دارم چیکار میکنم

دانشگاه ؟ چقدر حرص دانشگاهو زدم . اینجا خیلی خوبه .‌ چه استاداش چه جاش چه کتابخونش چه راهش .‌ همش خوبه .‌ همش همششششششش اوایل ترم اینقدر این دانشگاهو دوست نداشتم ولی الان الان همه چیز فرق کرده .‌ عاشق تک تک آجراشم و هر چیزی که بهش مربوط میشه .

کنار خانوادمم اینو کجای دلم بذارم ؟؟؟؟؟ اینو کجای دلم بذارم خدا ؟؟؟؟ من اگه تو اینجا نمیبودم هم مشهاد ضربه میدید . هم مامانم هم بابام نمیخوام از خودم تعریف بکنم . ولی مهشاد نیاز داشت که من کنارش باشم برای کنکور و مسائل روحی . مامانم هم تو دوران پشت کنکور بهم وابسته شد. شاید خیلی دوستم نداشته باشه ولی میدونم که از نبودم ناراحت میشد   فک کنین موقعی که ماشینو یدن من خونه نبودم هر سه تاشون از افسردگی دیوونه میشدن تیلی خوب تونستم شرتیطو مدیریت کنم و با تک تکشون صحبت کردم و بهشون امید دادم به بابام تو  مسائل مالی مشاوره دادم و باهاش حساب کتاب کردم به مهشاد خودمو جوری نشون دادم انگار همه چیز اوکیه و اونم اروم شد با مامانم کلی حرف زدم و روی ذهنش کار کردم که قوی بمونه و ناراحتیشو به بابام متتقل نکنه اگه من نمیبودم خونه رو هوا بود خدایا مرسی که گذاشتی من کنار ویولن و خانوادم بمونم

و از همه مهمتر رشتمو دوست دارم دیوانه بار دوسش دارم وقتی بچه بودم اولین شغلی که انتخاب کردم دامپزشکی بود . من واقعا حیووناتو دوست دارم اینکه بتونم بیشتر باهاشون در ارتباط باشم منو از خوشحالی دیوونه میکنه مخصوصا سگ و گربه و مهمتر از رشتم ‌ اینکه میتونه به جراحی راه پیدا بکنه اینو کجای دلم بذارم خدا یه کاری کرد که ارزو و هدف من پا برجا بمونه روانی رشتم هستم روانی دانشگاهم روانی تک تک ثانیه هایی هستم که تو سه ماه اخیر زندگیشون کردم .روانی اون نفس عمیقی هستم که بعد از یه روز طولانی موقعی که سرمو گذاشتم روی میله های اتوبوس کشیدمش و گفتم خدایا شکرت ‌‌. 

و امروز نمرات بافت عملی اومد فک میکردم ۸ میشم . از ۱۲ شدم ۱۰ و نیم ???????????????????????? فک کنم حدودا ۲۰ نفر یا کمتر بالای ده شده باشن . خستگی امتحان از تنم اومد بیرون فک کنم الان با انگیزه ی بیشتری بتونم آناتومی رو بخونم حتی این نمره و هم باور نمیکنم

کی باورش میشه امروز اخرین کلاس ترم یک من بوده ؟ 

کی ؟

من ؟

نمیتونم باور کنم

پ‌.ن : این حال دگرگونو برای تک تکتون آرزو مندم ‌.


هوای امروز دقیقا حال و هوای عید داره ???????? حس میکنم الان باید با این هوا بخوابم ???????????? چرا امروز هوا اینقدر خوبه ؟ آفتابش اونقدر زیاد نیست که کور بشی باد داره نه گرمه . نه سرده ????????‍♀️

فک کنم دوباره رد دادم

من میرم ادامه ی آناتومیو بخونم .

مهشاد از مدرسه اومده قیافه ی منو میبینه . بعد میره به مامانم میگم این چشه ???????????????? کاملا مشخصه حالم خرابه ????????‍♀️ 

بابام میگه موقعی که بچه بودم همش تب میکردم بعد تبم که زیاد میشد پر حرف میشدم مثل الان ???????? بعد حرفایی که میزدم هیچ پایه و اساسی نداشتن مثل کسایی که مست میشن و نمیفهمن چی میگن الان . من ‌ تو اون وضعیتم ????

جدی دیگه میرم خداحافز ای زندگی رویایی ( با ریتم احسان خواجه امیری بخونین ) 

فعلا????????‍♀️

پ.ن : اصن اسم خواننده رو درست گفتم؟؟؟؟????????


نمیدونین چه گندایی زدم به مالم ???????????????????????????????????? کاش قابل گفتن بود ولی خودم از خودم خجالت میکشم چه برسه از شماها . یعنی گند که میگن منظورشون دقیقا من بودما :/ گندددددددد زدم ???? پولامو پر پر کردم ???????????? خب فرزندانم دوشنبه که با دوستان گرام رفتیم بیرون . هر چقدر بگم بهم خوش گذشت کم گفتم اندازه ی یه دنیا بهم خوش گذشت . و اینکه دیروز هم رفتم خونه ی سارینا و کلی با گربشو بلبلش بازی کردم و تمام فامیلای درجه ۱ سارینا رو دیدم تو خونشون حتی دامادشونو !
نمیدونین امروز چقدررررر بهم خوش گذشت ???? دیشب قبل خواب گفتم حموممو برم که شب بیشتر بخوابم و همینطور هم شد :) بعد اومدم اماده بشم داشتم تند تند صبحانه میخوردم یهویی دیدم مامانم میگه فرزندم به کدامین گور چنین شتابان ???? منم گفتم گور کلاس موسیقی . و مامانم بسیار مقتدرانه فرمود که با اسنپ برو ???????????? منو‌میگین چنان ذوق زدم که حد نداشت . بعدش خیلی ریلکس رفتم کلاس و کلاس رو ۶۰ درصو خوب زدم ???? ولی مهم اینه خوب زدم ???? همون اولشم استاد گرامی بسی هاپو تشریف داشتن
سلااااممم امروز سر صبح یه نمه بی اعصابم . این هفته به خاطر امتحانا زیاد ویولن نزدم از دست خودم ناراحتم .‌اگه این جلسه رو گند بزنم خیلی برام سنگین تموم میشه ???? حالا ساعت ۹ تا ۱۰ رو تمرین میکنم . ۱۰ و ۲۰ دقیقه هم قرار شد با اسنپ برم کلاس موسیقی . برگشتشو هیچ ایده ای ندارم .‌ آقا دیروز رفتم و اون کادویی که میخواستمو برای خونه ی سارینا اینا گرفتم ???? خیلی خوشگله لعنتی کلیییی انرژی مثبت داره ???? یه عدد ظرف شیشه ای بزرگه که توش گیاهای خفن داره .
خوابم میاد ???? ای خدا این کمبود خواب من کی قراره برطرف بشه ???? فردا هم که به خاطر کلاس موسیقی باید صبح زود بیدار بشم چون کلاسم ساعت ۱۱ عه . یه ربع به ۹ باید راه بیوفتم . قبل اون باید حموم برم تمرین هم بکنم صبحانه هم بخورم اماده هم بشم ! خلاصه یه وضعیت داغونیه . باید مثلا از ۶ ، ۶ و نیم بیدار بشم که بدون استرس کارامو انجام بدم . بعد از این دیگه رسما ول میچرخم تا یکشنبه ی هفته ی بعدش ! دوشنبه چون قرارم بعد ازظهره میتونم قشنگگگگگگگ بگیرم بخوابم و حال
بالاخره جوابمو گرفتم . میتونست افتضاح تر از این باشه ولی یه درجه با افتضاح کامل فاصله داشت . ترجمش میشه اینکه هنوز امید هست . هنوز هیچی تغییر نکرده و دقیقا مثل زمان امتحانات و قبلشو امون اتفاقات خرداده . همینکه تموم نشده جای شکر داره بعضی موقع ها نمیدونم باید چه ریکشنی نشون بدم . مخصوصا موقعی که ازم انتقاد میشه من واقعا آدم انتقاد پذیری نیستم ولی وقتی میشینم اینقدر با دقت به انتقادات یکی درباره ی خودم گوش میکنم شک میکنم که واقعا من
سلاااااااممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم خیلی وقت بود با تمام قوا سلام نکرده بودم . دیروز اون اتفاقی که قرار بود حالمو مشخص کنه اتفاق نیوفتاد ‌. یعنی هنوز نمیدونم باید خوشحال باشم یا ناراحت . به خاطر همین دیشب تصمیم گرفتم یه حرکت بزنم ! ببخشیدا ولی هر چی شد به یه ورم از کی تا حالا حال من باید به نظر بقیه درباره ی من ربط داشته باشه ???? والا برید هر غلطی میخواین بکنین من واقعا دیگه اعصاب قدیمو ندارم بشینم منتتونو بکشم .‌‌.
سللاااااممممم از ۴۸ ص ای که تو امتحان میاد بنده با افتخار ۲۰ ص رو خوندم و تا امتحان به صورت مفید ۶ ساعت وقت مونده ???? یعنی من باید تو این ۶ ساعت ۳۰ ص رو بخونم و هر چرتی که دیشب خوندم و هیچی ازش یادم نیست رو هم دوره کنم ???????????????? واقعا چقدر نایس . آقااااااا خدایی ساعت ۷ و ده دقیقه تموم میشه . خیلی خوشحالم این ترم داره تموم میشه چون فرناز میگفت که ترمای بهمن سریع تموم میشه ولی این نزخرف ترین و طولانی ترین ترم بهمن قرن بود .
سلام سلام ساعت ۸ صبحه. باید برم ددس بخونم طبق‌ معمول. ۲ تا آزمون مره رو زدم پاس شدم. با همین وضعیت داغانم. همه رو هم با شک میزنمولی دیگه بیشتر از این ازم برنمیاد جدا. حالا امروز دوباره می‌خوام ساعت مطالعه رو ببرم بالا و تا جان در بدن دارم بخونم ببینم چی میشه. فک نکنین زیاد میخونما! مثلا میشه روزی ۵ ساعت ???? دیروز که ماشالا ۴ ساعت خوندم و واقعا نمی‌دونم بقیه‌شو داشتم چه غلطی می‌کردم.
ببینین کی اینجاست ???? بله بله منننن ???????????????? های چطورید؟ تا اومدم بنویسم نوتیف دولینگو اومد که پاشو بیا منو بخون و رفتم خوندم و الان ذهنم خالیه خیلی هم عالی.‌ تا قبلش داشت مغزم منفجر می‌شد امروز رفتم نمایشگاه خودرو و خوش گذشت. هر دفعه می‌رم اونجا بعدش با خودم میگم کاش من مهندس پلیمر بودم و تو یه همچین محیطی کار می‌کردم ???? شام هم نخوردم‌. یعنی در واقع تو کلینیک یه بستنی قیفی خوردم ولی خب الان گشنگی یهویی به من غلبه کرد‌.

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

رادیوتکست خرید دستبند download بازار مشخص سیمره نیوز اینجا همه چی هست مرجع تخصصی ارزهای دیجیتال اینجا همه چی هست بهار بازاریابی الکترونیکی در بنگاه های کارآفرین